loading...
داستان
شارژ آسان

<div style="position:relative; width:468px; height:60px"> <div style=position:absolute;z-index:1> <a href="http://Singeleh.1000charge.com/" target="_blank"> <img border="0" src="http://www.1000charge.com/gifbanner/1000Charge2-468.gif" width="468" height="60"></a> </div> </div>

مصطفى محمدی بازدید : 27 دوشنبه 12 اسفند 1392 نظرات (0)
داستانهای پندآموز 💥شایعه💥 زنی شایعه ای را درباره همسایه اش مدام تکرار می کرد🔻 در عرض چند روز، همه محل داستان را فهمیدند🔹 شخصی که داستان درباره او بود، عمیقاً آزرده و دلخور شد 💖بعد زنی که شایعه را پخش کرده بود متوجه شد که کاملاً اشتباه می کرده. او خیلی ناراحت شد و نزد خردمندی پیر رفت و پرسید برای جبران اشتباهش چه می تواند بکند پیر خردمند گفت به فروشگاهی برو و مرغی بخر و آن را بکش. سر راه که به خانه می آیی پرهایش را بکن و یکی یکی در راه بریز.💖 🌿زن اگرچه تعجب کرد، آنچه را به او گفته بودند انجام داد. روز بعد مرد خردمند گفت اکنون برو و همه پرهائی را که دیروز ریخته بودی جمع کن و برای من بیاور🌿 زن در همان مسیر به راه افتاد، اما با ناامیدی دریافت که باد همه پرها را با خود برده است. پس از ساعت ها جستجو، با تنها سه پر در دست بازگشت خردمند گفتمی بینی انداختن آن ها آسان است اما بازگرداندنشان غیر ممکن است🔸 شایعه نیز چنین است. پراکندنش کاری ندارد، اما به محض اینکه چنین کردی دیگر هرگز نمی توانی آن را کاملاً جبران کنی.
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    مطالب وب سایت چگونه است؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 29
  • کل نظرات : 6
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 0
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 32
  • بازدید ماه : 22
  • بازدید سال : 855
  • بازدید کلی : 9,239